بیم ها و امیدها

می تپد نبض لحظه ها اینجا / شب پر است از امید از فردا

بیم ها و امیدها

می تپد نبض لحظه ها اینجا / شب پر است از امید از فردا

اینجا نه یک مکان قدسی است، نه دفترچه خاطرات روزانه و نه کرسی سخنرانی های تنظیم و تدوین شده؛ حرفها هم نه عاشقانه است، نه زاهدانه، عارفانه، جاهلانه و الی آخر –با حفظ وزن. اینجا را باید یک چرکنویس عمومی تلقی کرد که در آن پاره ای از ذهنیت­هایم را برای اصلاح و تصحیح، کتباً به اشتراک میگذارم؛ نیز میدانی برای دعواهایی که فعلا جایی برای اقامه نمی یابد.

سرآغاز

چهارشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۲۲ ب.ظ
آن کار که بی نام تو آغاز شد ابتر ماند: بسم الله الرّحمن الرحیم والحمدلله الاول بلا اولٍ کان قبله و الاخر بلا اخرٍ یکون بعده، و صل الله علی محمد سید انبیائه و رسله، و علی آله الطیبین الطاهرین.

و اما بعد
من -بنده حقیر- وبلاگ باز نیستم! پلاس هم ندارم. توئیت و فیس هم به طریق اولی. اصلا به معنای متعارف رسانه ای نیستم و از این موضوع هم کاملا راضی ام. الان هم هیچ تغیری در این گرایش و رفتارم ایجاد نشده، اما فکر میکنم زدن بعضی حرفها و دست به یقه شدن با بعضی آدمها بعضی وقتها ضروری میشود. راستش از زمان روحانی شدن دولت و دولتی شدن روحانی، رفتار تاریخی «کلیدسوارهای داس به دست» عمق معنایی «گفتمان اعتدال» را برای آنان که تردیدی داشتند بخوبی تبیین و تفسیر کرد، و ما و امثال ما را به گرمی نواخت. ما هم که بعد از قریب به 8 سال سر و کله زدن با جریانات و دسته های من درآوردی، بار دیگر به جایگاه آشنای خودمان در مدل کلاسیک «اکثریت- اقلیت» برگشته ایم، خوب بدمان هم نمی آید که نفسی تازه کنیم و در نقش جدید و جذاب «اقلیت افراطی» ایفای مسئولیت نمائیم!

بخصوص که گویا دوستان، ما را هم شبیه خودشان تخیل کرده اند که وقتی به موعد سیاسی دندانگیری - انتخاباتی چیزی- نزدیک میشویم، چراغشان روشن میشود و سرو کله شان پیدا، اما همین که قافیه را ببازند باید از توی سوراخ موشها سراغشان را بگیری؛ غافل از اینکه ما از قضا کاملا برعکس، در همین روزها وبلاگ باز میشویم، در همین روزها مناظره میکنیم، در همین روزها تجمع میکنیم و خلاصه ما «اقلیت افراطی» اتفاقا روزگار خیلی خوشتری را میگذرانیم این روزها. اصلا میدانی برادر، ما اصالتا بچه دعواییم! فلذا حتی اگر بخواهیم هم نمیتوانیم این جور وقتها آرام بگیریم؛ این از این.

اما حالا که به این اعتبار ناپرهیزی کرده و این خرابه را راه می اندازم، احتمالا از آن برای به نقد کشیدن ذهنیت­ها و برداشت­هایم هم استفاده ای خواهم کرد؛ برداشتهایی که لزوما از جنس ماجرای روزمره عالم سیاست نیستند.

گمانم از این مقدمات معلوم شده باشد که اینجا نه یک مکان قدسی است، نه دفترچه خاطرات روزانه و نه کرسی سخنرانی های تنظیم و تدوین شده؛ حرفها هم نه عاشقانه است، نه زاهدانه، عارفانه، جاهلانه و الی آخر با حفظ وزن. اینجا را باید یک چرکنویس عمومی تلقی کرد که در آن پاره ای از ذهنیت­هایم را برای اصلاح و تصحیح کتباً به اشتراک میگذارم؛ نیز میدانی برای دعواهایی که فعلا جایی برای اقامه نمی یابد، حالا اینکه طرف دیگر دعوا اینجا را میپسندد یا نه، مسئله ای است که تجربه کافی برای پاسخ به آن ندارم.
حالا البته شاید بعدها استثنا هم پیدا کند، والله اعلم.

هرزمان هم احساس کنم فایده ای ندارد و یا مطابق نظر برخی دوستان کسی حوصله خواندن اضافاتِ ما و نوشتن افاضاتِ خودش را ندارد، بی درنگ درش را تخته خواهیم کرد و به همین راحتی که بازش کردیم، کرکره اش را میکشیم پایین، که به اندازه کافی جوانی­مان را بیهوده خرج کرده ایم.

خدا توفیق بدهد انشالله.


 

ملحقات:

کم نمیشنوم این روزها نقلهایی شبیه به اینکه حضرت حجةالاسلام فلانی و جناب دکتر بهمانی فرموده اند که داخل اینترنت یک جنگ مردی برگزار است و لذا ای دختران و پسران بیکار علاف جملگی بشتابید و بتمرگید پشت لپتاپهاتان که دودمان انقلاب را در فضای مجازی محفوظ بدارید که اگر ندارید از ادای دین به امام و شهدا فرومانده اید و الی آخر. من -بنده حقیر- این دست افاضات را تا به امروز نه قبول کرده ام و نه رد؛ خیری هم در اهتمام به راستی­آزمایی شان ندیده و نمیبینم. اینجا هم اگر این را عرض کردم، صرفاً از این جهت که سوء تفاهمی نشود انشالله.

 

  • احسان ابراهیمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی