بیم ها و امیدها

می تپد نبض لحظه ها اینجا / شب پر است از امید از فردا

بیم ها و امیدها

می تپد نبض لحظه ها اینجا / شب پر است از امید از فردا

اینجا نه یک مکان قدسی است، نه دفترچه خاطرات روزانه و نه کرسی سخنرانی های تنظیم و تدوین شده؛ حرفها هم نه عاشقانه است، نه زاهدانه، عارفانه، جاهلانه و الی آخر –با حفظ وزن. اینجا را باید یک چرکنویس عمومی تلقی کرد که در آن پاره ای از ذهنیت­هایم را برای اصلاح و تصحیح، کتباً به اشتراک میگذارم؛ نیز میدانی برای دعواهایی که فعلا جایی برای اقامه نمی یابد.

۰۷
ارديبهشت
۹۳

«بر شما واجب است با این مرجعیت [امام خمینى] برخورد عاطفى و شخصى نکنید و روابط خود با من را مانع بى طرفى تان قرار ندهید. واجب است ملاک مصلحت اسلام باشد و هر مرجعیتى توانست به اسلام خدمت کرده، اهداف آن را محقق سازد، واجب است در کنار او ایستاده، از وى دفاع نمایید و در او ذوب شوید. اگر مثلا مرجعیت آقاى خمینى این اهداف را تحقق بخشد، روا نیست روابط تان با من، مانع از ذوب در مرجعیت ایشان شود ... بر هر فرد که سعادتمند بود و توانست در سایه این شخصیت بزرگ اسلامى [امام خمینى] زندگى کند، واجب است که تمام کوشش و امکانات و خدماتى را که در توان دارد، مبذول داشته، همه را در خدمت تجربه اش گیرد ... مرجعیت آقاى خمینى که امروز آمال و آرزوهاى اسلام را در ایران نمودار کرده، مى بایست بدو توجه داشته، به او اخلاص ورزید و از مصالح ایشان حمایت کرد و در وجود عظیمش ذوب شد، به همان اندازه که او در هدف بزرگش ذوب و فانى شده است».



  • احسان ابراهیمی
۰۷
ارديبهشت
۹۳

هدف دولت اسلامى در روابط خارجى اش، بسط و گسترش نور اسلام و انتقال مشعل این رسالت عظیم به تمامى دنیاست؛ نیز جانبدارى از عدالت و حقانیت در امور جهانى و عرضه و تقدیم الگوها و ارزش هاى والاى اسلام از این گذر؛ همچنین یارى رساندن به تمامى مستضعفان و رنجدیدگان کره خاکى و پایدارى و مقاومت در برابر استعمار و طغیانگرى، به ویژه در جهان اسلام که ایران، جزء جدایى ناپذیر آن به شمار مى آید.


  • احسان ابراهیمی
۲۲
فروردين
۹۳

شهید آیت الله سید محدباقر صدر، اسلام شناسی بصیر و عالمی آگاه به اوضاع زمان بود؛ فقیهى ژرف اندیش و مبتکر که در اندیشه فقهى به آنچه پیشینیان گفته بودند بسنده نمى کرد، بلکه سعى در استوارى و تکمیل دیدگاههاى فقهى خود داشت. فقه را تئورى براى عمل مى دانست و بر این باور بود که پژوهشهاى فقهى، از واقعیتهاى معینى آغاز مى شود و نیازهاى روز را مورد توجه قرار مى دهند.

 

  • احسان ابراهیمی
۲۲
فروردين
۹۳

نوروز 88 بود که "سرباز" سرافراز اسلام جناب محمد آقای ثقفی دستور داد تا درباره شهید صدر مطلبی بنویسم؛ مطلبی برای نبض که حوالی 19 فروردین (سالگر شهادت شهید سید محمدباقر صدر) منتشر میشد. سفارش ایشان یک مقدار کمی عجیب بود: میخواست درباره ولایت فقیه بنویسم، پیشینه نظریه ولایت فقیه را هم بگنجانم و بعد مختصری هم از شرایط سیاسی ادوار گذشته بگویم تا اینکه برسم به دوران شهید صدر! آن وقت تازه شروع کنم به پرداختن شهید صدر به عنوان اعجوبه دوران خودش و از اینجا متن مقاله شروع کنم که عبارت بود از نگاه شهید صدر به مسئله ولایت فقیه و حکومت اسلامی اولا، حکومت جهانی اسلام در اندیشه او ثانیا، شرایط عینی تحقق اندیشه جهانی شهید صدر (اندیشه شهید صدر از نظر تا عمل!) ثالثا و گرایش عمومی اسلام گرایان به نظر او یا چیزی شبیه به نظر او رابعا؛ تازه آخرسر هم تحلیل اینکه الان در بین مسلمین چه میزان اقبال هست به اندیشه های جهان شمول اسلامی و حرکت به سوی تحقق آرمانها و الی آخر! ما هم که سال اولی، چشم را گفتیم و به ضرب و زور یک چیزی سر هم کردیم و تحویلش دادیم که خلاصه ای از آن در نبض آمد.

اکنون و باز بمناسبت شهادت آن فقیه بی نظیر، متن کامل آن را اینجا و در چند قسمت تقدیم میکنم؛ با این توضیح که فکر میکنم نوشتن و گفتن درباره امثال سید محمدباقر صدر (که هرچه بخوانبم و بشنویم مفید است) ، اهلیتی میخواهد که بنده ندارم؛ این نوشته صرفا عرض ارادتی است به ساحت مجاهدی که اندیشه ای به وسعت تمام عالم و همتی به بلندای آسمان داشت.




  • احسان ابراهیمی
۱۲
آبان
۹۲
توضیح: قصد داشتم مطلبی درمورد 13 آبانِ امسال، بعنوان نماد افراطی گری انقلابی و جذابیت طنزآلود آن با قرار گرفتن در دل بهار اعتدال، و احتمالا مصائب مسئولین هایپرانقلابی ما در مواجهه با آن (مثلا آن لحظاتی که بواسطه یک مسئولیت رسمی، موضع گیری انقلابی میرود در پاچه دولتمردان نرمشکار!) بنویسم که متاسفانه طبق معمول فرصت نشد. در عوض، روایتی از 13 آبان 88 را اینجا میگذارم؛ روایتی که به درخواست محمد ثقفی برای نبض نوشته شد، آن هم بعد از دو روایت دیگری که از اتفاقات 13 آبان 88 چاپ شده بود و به دلایل نامعلومی عطش قصه گویی محمد را سیراب نکرده بود (گرچه لذت ناشی از عصبانیت احمقانه سبزها از درج روایتهای ما در نبض، با وجود اینکه گاهی بیشتر به نفع آنها بود تا نظام، دلیلی کاملا قانع کننده برای این اصرار محمد بود!) روایتی از تلخ ترین روز دوران دانشجویی من، که مرورش اگرچه خاطر انسان را مکدر میکند، اما فواید مهمی هم دارد که پیشگیری از نسیان خودِ ما ظلمِ رفته بر ما و انقلابِ ما را، کمترینِ آن فواید است؛ خاصه این روزها، که عده ای سخت در تلاشند تا عربده کش های سیاسی آن روز را، طفلکان معصومی نقاشی کنند که مورد ظلم نظام اسلامی واقعند و با زورچپانی رسانه ای، میخواهند به خیال خودشان نظام را وادار به عذر خواهی از چند نوکر مفتی و البته از رده خارج شده آمریکا کنند. این خاطرات و مرور آنها، دادخواست نانوشته ای است که یک بار دیگر صحنه واقعی دادگاه و جایگاه شاکی و متهم، مجروح و مجرم و مظلوم و ظالم را نمایان میسازد.

  • احسان ابراهیمی
۱۰
آبان
۹۲
// با نگاه به سیاست یک بام و دو هوای ایران در برابر بلوک شرق

توضیح: نشریه انجمن دانشگاه تهران در یکی از شماره های اخیر خود، یک بار دیگر کلیشه ایران و روسیه/چین را پیش کشید؛ با این تفاوت که این بار بجای آنکه ادعای انقلابی گری کند که مثلا همانطور که مرگ بر آمریکا پس مرگ بر روسیه و چین، پیگیر این شده بود که همانطور که دیگر مرگ بر شوروی نمیگوییم، مرگ بر آمریکا هم نگوییم! این انتخاب موضوع و موضع سحر، گرچه بیش از حد تکراری و نخ نماست، اما بهانه ای شد تا مرا یاد نوشته ای بیندازد که چند روز پیش از انتخابات برای یکی از نشریات دانشکده مدیریت (احتمالا "فانوس" بسیج دانشجویی) نوشتم. بخشهایی از آن مطلب را اینجا میگذارم:


  • احسان ابراهیمی
۱۳
مهر
۹۲

آقای روحانی با رای پنجاه ممیز هفت دهم درصد مردم بر سر کار آمده. قواعد مردم سالاری میگوید که منتخبِ مردم باید میدان کافی برای عملی کردن اندیشه ها و شعارهایش در اختیار داشته باشد. آیت الله خامنه ای هم، مطابق آنچه پیش از این در گفتار و بخصوص در عمل نشان داده اند، این میدان عمل را بطور حد اکثری در اختیار روحانی و تیمش قرار داده و خواهند داد. نتیجه این حرف آنست که از زمان آغاز به کار دولت جدید تا پایان آن، در تمام تصمیمات و اجرائیاتِ حوزه دولت، از جمله حماسه آفرینی هیئت اعزامی به نیویورک، تصمیم تصمیمِ دولت است، اجرا در اختیارِ دولت است و مسئولیتِ پاسخگویی و توجیهِ عمل هم برعهده دولت است. در جمهوی اسلامی هرکسی در قبال عملکرد خود مسئول است و بدین ترتیب، این شخص آقای روحانی است که باید پاسخگوی عملکرد دیپلماتهای اعزامی به نیویورک و مهمتر از همه بدعت های تازه در دیپلماسی جمهوری اسلامی  باشد و از آن در پیشگاه ملت دفاع کند.


  • احسان ابراهیمی
۱۰
مهر
۹۲
آن کار که بی نام تو آغاز شد ابتر ماند: بسم الله الرّحمن الرحیم والحمدلله الاول بلا اولٍ کان قبله و الاخر بلا اخرٍ یکون بعده، و صل الله علی محمد سید انبیائه و رسله، و علی آله الطیبین الطاهرین.

و اما بعد
من -بنده حقیر- وبلاگ باز نیستم! پلاس هم ندارم. توئیت و فیس هم به طریق اولی. اصلا به معنای متعارف رسانه ای نیستم و از این موضوع هم کاملا راضی ام. الان هم هیچ تغیری در این گرایش و رفتارم ایجاد نشده، اما فکر میکنم زدن بعضی حرفها و دست به یقه شدن با بعضی آدمها بعضی وقتها ضروری میشود. راستش از زمان روحانی شدن دولت و دولتی شدن روحانی، رفتار تاریخی «کلیدسوارهای داس به دست» عمق معنایی «گفتمان اعتدال» را برای آنان که تردیدی داشتند بخوبی تبیین و تفسیر کرد، و ما و امثال ما را به گرمی نواخت. ما هم که بعد از قریب به 8 سال سر و کله زدن با جریانات و دسته های من درآوردی، بار دیگر به جایگاه آشنای خودمان در مدل کلاسیک «اکثریت- اقلیت» برگشته ایم، خوب بدمان هم نمی آید که نفسی تازه کنیم و در نقش جدید و جذاب «اقلیت افراطی» ایفای مسئولیت نمائیم!

بخصوص که گویا دوستان، ما را هم شبیه خودشان تخیل کرده اند که وقتی به موعد سیاسی دندانگیری - انتخاباتی چیزی- نزدیک میشویم، چراغشان روشن میشود و سرو کله شان پیدا، اما همین که قافیه را ببازند باید از توی سوراخ موشها سراغشان را بگیری؛ غافل از اینکه ما از قضا کاملا برعکس، در همین روزها وبلاگ باز میشویم، در همین روزها مناظره میکنیم، در همین روزها تجمع میکنیم و خلاصه ما «اقلیت افراطی» اتفاقا روزگار خیلی خوشتری را میگذرانیم این روزها. اصلا میدانی برادر، ما اصالتا بچه دعواییم! فلذا حتی اگر بخواهیم هم نمیتوانیم این جور وقتها آرام بگیریم؛ این از این.

اما حالا که به این اعتبار ناپرهیزی کرده و این خرابه را راه می اندازم، احتمالا از آن برای به نقد کشیدن ذهنیت­ها و برداشت­هایم هم استفاده ای خواهم کرد؛ برداشتهایی که لزوما از جنس ماجرای روزمره عالم سیاست نیستند.

گمانم از این مقدمات معلوم شده باشد که اینجا نه یک مکان قدسی است، نه دفترچه خاطرات روزانه و نه کرسی سخنرانی های تنظیم و تدوین شده؛ حرفها هم نه عاشقانه است، نه زاهدانه، عارفانه، جاهلانه و الی آخر با حفظ وزن. اینجا را باید یک چرکنویس عمومی تلقی کرد که در آن پاره ای از ذهنیت­هایم را برای اصلاح و تصحیح کتباً به اشتراک میگذارم؛ نیز میدانی برای دعواهایی که فعلا جایی برای اقامه نمی یابد، حالا اینکه طرف دیگر دعوا اینجا را میپسندد یا نه، مسئله ای است که تجربه کافی برای پاسخ به آن ندارم.
حالا البته شاید بعدها استثنا هم پیدا کند، والله اعلم.

هرزمان هم احساس کنم فایده ای ندارد و یا مطابق نظر برخی دوستان کسی حوصله خواندن اضافاتِ ما و نوشتن افاضاتِ خودش را ندارد، بی درنگ درش را تخته خواهیم کرد و به همین راحتی که بازش کردیم، کرکره اش را میکشیم پایین، که به اندازه کافی جوانی­مان را بیهوده خرج کرده ایم.

خدا توفیق بدهد انشالله.


 

ملحقات:

کم نمیشنوم این روزها نقلهایی شبیه به اینکه حضرت حجةالاسلام فلانی و جناب دکتر بهمانی فرموده اند که داخل اینترنت یک جنگ مردی برگزار است و لذا ای دختران و پسران بیکار علاف جملگی بشتابید و بتمرگید پشت لپتاپهاتان که دودمان انقلاب را در فضای مجازی محفوظ بدارید که اگر ندارید از ادای دین به امام و شهدا فرومانده اید و الی آخر. من -بنده حقیر- این دست افاضات را تا به امروز نه قبول کرده ام و نه رد؛ خیری هم در اهتمام به راستی­آزمایی شان ندیده و نمیبینم. اینجا هم اگر این را عرض کردم، صرفاً از این جهت که سوء تفاهمی نشود انشالله.

 

  • احسان ابراهیمی